به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany


پارت :۵٧

- چند ماه بعد از این اتفاق، وقتی که حشمت خان به ایران میاد و تمام ماجرا رو میفهمه؛سهیل رو مسبب مرگ نیما وبدبختی های که کشیده میبینه و برای انتقام گرفتن ازش، من رو به زندگی سهیل می فرسته تا با جلب کردن اعتمادش توی یک موقعیت مناسب بکشمش! 
تلخندی زد 
- ولی، منی که قرار بود سهیل رو بکشم...
نگاهش رو ازم دزدید و با لحن آرومی لب زد.
-دلم رو بهش باختم و عاشقش شدم! 
-شما هم برای انتقام گرفتن از آقای نیک فر پیشنهاد مقتول رو قبول کردید؟
نگاه نفرت بارش رو به نوید دوخت و با دست بهش اشاره کرد. 
- نه؛ این عوضی گفت اگه حاضر باشم سهیل رو بکشم، بدهی داداشم رو میده و از زندان بیرون میارتش ولی اگه پیشنهادش رو قبول نکنم؛ ماهان رو میکشه وحسرت دیدن دوبارش رو... 
نوید که از عصبانیت و ترس بر ملا شدن کثافت کاری هاش بدنش میلرزید و نفسش به شماره افتاده بود؛ باصدای خشدارش عصبی غرید. 
- دختره پاپتی‌؛ بابام رو کشتی و حرف مفت هم میزنی!؟ 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.