به جرم عاشقی : عنوان

نویسنده: motahharehbaghany

پارت :٩۴
صدای گوش‌خراش شکسته شدن چیزی توی فریاد کسرا گم شد. 
- خفه‌شو یکتا؛ تا نزدم توی دهنت و دندون‌هات رو خرد نکردم؛ فقط خفه شو!
 کاری نکن که طعم نامردی و پستی رو طوری بهت بچشونم که هیچ وقت فراموشش نکنی!
- خفه بشم؛ که تو هر غلطی که دلت می‌خواد باهام بکنی آره؟ 
فکر کردی انقدر بی کس و کارم... آره درست فکر کردی؛ اگه بی کس و کار نبودم که به آدم گرگ صفتی مثل تو اعتماد نمی‌کردم!
با تموم وجودم شکستن و له شدن یکتا و قلبش رو لمس کردم. 
خیلی سخته؛ کسی رو که دوسش داری و بهش تکیه کردی اینجوری از نقطه ضعفت استفاده و تو رو رام خودش کنه!
شاید با این کار؛ یکتا به اسارت کسرا در میومد و و مجبور بود باهاش زندگی کنه ولی هیچوقت این حقیقت از بین نمی‌رفت که کسرا، عشق یکتا رو با زور گدایی کرد! 
-گریه‌ت دیگه برای چیه؟ 
یکتا که مثل ابر بهار اشک می‌ریخت؛ ناراحت و بغض آلود لب به شکایت باز کرد:
- دلم به حال خودم و حماقتی که کردم؛می‌سوزه کسرا!
گند زدی به اعتمادم؛ گند زدی به همه چیز! 
هیچ وقت فکر نمی‌کردم؛ تویی که کمکم کرده بودی که از شر دادیار خلاص بشم؛ یک روزی خودت، بلای جونم میشی و مثل یک گرگ به جونم میفتی و...
- بفهم چی از دهنت در میاد! 
این حرف ها به منی که محرمم بودی ولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم حتی درآغوش بگیرمت‌؛ نمی‌چسبه و بی انصافیه! 
میدونی که اگه می‌خواستم‌می‌تونستم ولی این کار رو نکردم؛ میدونی چرا؟ 
چون خواهر صدرا بودی؛ نه اینکه ازش بترسم ها نه چون روت غیرت داشتم میگم. چون دوست داشتم. چون برام مهم بودی! چون می‌دونستم با رد شدن از خط قرمزهایی که داری اذیت میشی! چون نمی‌خواستم هیچ وقت ازم متنفر بشی! 
- مگه نمیگی برات مهمم؛ مگه نمیگی نمی‌خوای اذیتم کنی؛ پس چرا این وامونده رو باز نمی‌کنی و نمیذاری برم هان؟ 
بذار برم کسرا؛ شاید یک روزی تونستم امروز رو فراموش کنم و ببخشمت ... آی‌ آی؛ چیکار می‌کنی وحشی؛ دستم شکست! 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.