به جرم عاشقی : عنوان
0
5
3
68
پارت :۶٣
- ولم کن!
- اونجور که فکر می کنی نیست؛ بزار بهت توضیح بدم نفس.
با عصبانیت به دستش چنگ زدم و مچ دستم رو از دستش بیرون کشیدم.
- توضیح بدی؛ چی رو می خوای توضیح بدی؛نامردی که سهیل در حقم کرده رو؟
- نه نفس نه؛ داری اشتباه می کنی منظورش...
پوزخندی زدم و حرفش رو قطع کردم.
-دیگه برام اهمیتی نداره مهتاب؛ سهیل برای من و بچم مرد!
باشنیدن حرفم چشماش رو با حرص روی هم گذاشت و حرصی گفت
- به حرفام گوش بده؛کاری نکن که با فهمیدن حقیقت،دیگه روت نشه تو چشماش نگاه کنی نفس!
نگاهم رو ازش گرفتم و با لبخند کجی به سهیل نگاه کردم.
- بهت تبریک میگم؛ مهتاب انتخاب خوبیه!
با وجود اینکه تو پسش زدی؛ هنوزم تو بی لیاقت رو دوست داره و اینجوری کثافت کاری هات رو پاک می کنه!
بزرگی بغض گلوم رو به درد آورد.
-بدکردی بی انصاف!
برای منی که طعم نامردی بابام رو چشیده بودم این خیلی زیادی بود سهیل!
حلقه ام رو از دستم بیرون کشیدم و روی جایگاه گذاشتم
- حسرت دیدن پسرم رو به دلت میزارم!