به جرم عاشقی  : عنوان
						
						
							0 
							14 
							3 
							116 
						
					 
					
						
پارت :٣۵
نگاه پشیمونش رو بهم دوخت 
 - میشه تمام اتفاقایی که افتادرو فراموشش کنی نفس؟
تلخندی زدم  
- چیو فراموش. کنم سهیل؟ 
اینکه خودم و. احساسم رو به بازی. گرفتیو فراموش کنم. یا اینکه پسم زدی؟!
 با چشم های بی قرارش نگام کرد. 
- نفس. وقتی انقدر دوست دارم که بدون تو یک لحظه هم نمی تونم زندگی کنم؛ چطورمی تونم پست بزنم و طلاقت بدم؟! 
با دلم سر لج افتادم. 
- شاید تو دیگه. نخوای طلاقم. بدی سهیل؛ اما من. هر جور شده. طلاقمو...
دستشو روی لبم گذاشت؛ کلافه گفت   
- این پنبه رو از گوشت دربیار؛ عمراً طلاقت بدم!تو همه زندگیمی نفس! 
********************************* 
چند تقه به در خورد 
- خوبی نفس؟ 
- آ. آره.
از شدت عق زدن گلوم می سوخت. سرم رو بالا آوردم وبه خودم تو آینه نگاه کردم.رنگ و روم پریده بود و لبم کبود شده بود.دست و صورتم رو شستم و از دستشویی بیرون اومدم.
 سهیل با دیدنم تکیشو از دیوارگرفت ونگران سمتم اومد. 
- رنگ و روت پریده نفس؛ اونوقت میگی خوبم؟! 
 بازومو گرفت وکمکم کرد روی مبل بشینم...