به جرم عاشقی : عنوان
0
4
1
28
پارت :١٢
- سلام
-به اون شوهر آشغالت بگوبرگشتم ایران تا آواربشم توی زندگیش! پیدا کردنتون برای من و آدمام خیلی راحته پیداتون می کنم و انتقام روزای سختمو ازتون می گیرم!
-الو الو
گوشی رو قطع کرد.
- نفس
با صدای سهیل سکوت کردم. نگاهم به چهره درهمش افتاد.
باصدای خشدارش عصبی غرید:
- به همین راحتی پاپس کشیدی و ترکم کردی ؟
جواب ندادم که نیشخندی زد و نیش حرفاش تا مغز استخونم رو سوزوند.
- مسخرست! دیدی بابات همه چیز رو فهمیده به جای اینکه پشتم باشی ؛پشتمو خالی کردی و تنهام گذاشتی ؟
- سهیل چرا نمیزاری ...
-نمیزارم حرف بزنی چون هر چی حرف میزنی بیشتر ازت متنفر میشم!
نیم نگاهی بهم انداخت
- هیچ وقت فکر نمی کردم منو به بابات بفروشی نفس! هیچ وقت!
از اینکه به راحتی محکومم کردبغضم شکست و اشکام جاری شد.
- بفروشم؟ تو فکر کردی اگه رفتم و غیابی طلاق گرفتم به خاطر خودم یا بابام بوده؟ نه لعنتی همش به خاطر خودت بود.
باپوزخند نگاهم کرد...
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳