سمبل تاریکی : قسمت دوم
0
14
1
126
باز هم بیجوابش گذاشتم. رها آه دوبارهای کشید و به عقب خزید تا به تاج تخت تکیه بزنه. مسیر نگاهش روبهرو بود.
- یک بار دوستم رو از دست دادم. نمیخوام تو رو هم از دست بدم آیسان.
- ... .
- میشنوی صدام رو؟
- ... .
دستم رو از روی پتو نرم فشرد. میل شدیدی داشتم که کسی تمام وقت ماساژم بده.
- معذرت میخوام، نباید تحریکت میکردم. گناه من بود، ببخشید.
- ... .
- نمیتونستم اجازه بدم اون کار رو با خودت بکنی. تو بهترین دوست من بودی، مثل یک... .
پوزخند صداداری زد و حرفش رو کامل کرد.
- خواهر!
تنها اون گوینده بود و من علیرغم میلم به حرفهاش گوش میدادم.
- باید میفهمیدی چی به سر خونوادهات اومده. آیسان تو هیچی نمیدونی، هیچی. دونستن این واقعیت فقط بخشی از زندگیته. باید وجههای تاریکترش رو هم ببینی.
- ... .
- شاید عجیب باشه؛ اما مادرت اون دوستی بود که از دستش دادم.
حرفش حقیقتاً برام عجیب بود. از گوشه چشم نگاهش کردم. خیلی جوونتر از دوستی با مادرم بود. یعنی مادرم با یک نوزاد رفیق شده؟ رها از اینکه توجهام رو روی خودش میدید، خوشحال بود.
- نمیتونم بیخیال مرگش بشم. این همه منتظرت موندم تا این رو بهت بگم. نباید خون آرام پایمال بشه.
یادم نمیاومد آخرین بار کی اسم مادرم رو شنیده بودم. آرام! گاهی اوقات اسمش از خاطرم میرفت، حتی خودش هم نقش پررنگی در ذهنم نداشت.
- مطمئنم اردوان فقط بخشی از دلیل مرگش رو بهت گفته، اینکه سر زایمان تو مرد؛ اما دلیل محکمتری پشتشه که اردوان هرگز قصد برملا کردنش رو نداره.
اخمهام درهم رفت. داشت چی میگفت؟ رها از حیرت چهرهام پوزخندی زد و زمزمه کرد.
- وقتی میگم تو هیچی نمیدونی، واقعاً از همه چیز بیخبری. تو هیچ چیزی نمیدونی. نه از اردوان، نه از این گروه و نه حتی از من.
میخواستم لب باز کنم بگم خب تو بگو؛ اما توانش رو نداشتم. سعی کردم با نگاهم بهش بفهمونم چی میخوام.
- اردوان کسیه که مادرت رو عمل کرد تا تو رو به دنیا بیاره. به دستور شاویس و درخواست آرام تو رو بزرگ کرد؛ اما اون... پدر واقعیت نیست.
شوک بعدی محکمتر بهم وارد شد. حس میکردم چشمهام داره کج میشه؛ ولی دست از نگاه کردنش بر نداشتم. حرفهاش اصلاً قابل فهم نبود و نمیتونستم هضمشون کنم. اردوان، کسی که بزرگم کرد، در تمام مراحل زندگیم کنارم بود، پدرم نبود؟!
- خبر رسان افتضاحیم، قبول دارم؛ اما وقتی نیست. تو داری خودت رو سر یک هیچ نابود میکنی. نمیتونم آرام رو دوباره از دست بدم.
اینکه گرگ بودم، هیچ بود؟ کاش میتونستم بزنم تو دهنش.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳