سمبل تاریکی : قسمت چهل و پنجم
0
5
1
126
سوالی نگاهم کرد و گفت:
- خانم مهندسی؟ دکتری؟... .
در جوابش سرم رو به معنای نفی بالا تکون دادم. لب زد.
- پس هم رده خودمی.
از گوشه چشم نگاهش کردم. هم رده؟ اگه طعمه و شکارچی در یک گروه بودن، شاید.
- تو که تو کار آهنگ و موسیقی بودی، چی شد؟
نفسش رو آه مانند آزاد کرد و گفت:
- هیچ کسی قبولشون نداره.
بهشون حق میدادم. هنرش توی این رشته واقعاً افتضاح بود.
مدتی در بینمون با سکوت گذشت. گه گاهی لب و دهنش رو با دستش میپوشوند تا با نفسش خودش رو گرم کنه. باز هم بیخیال روسری اضافه سرم شدم. خودم مهمتر بودم. میخواست بهتر بپوشه و بیرون بیاد. در ضمن مجبورش نکرده بودم که همراهم بیاد.
به کافیشاپ نزدیک شدیم، پرسید.
- موافقی بریم؟
و با چشم و ابرو به کافیشاپ اشاره کرد. هر حرفش دستههایی از بخار رو به همراه داشت. هوا به راستی خیلی سرد بود. تنها یک برف ریز کم داشت.
با بیتفاوتی لب زدم.
- باشه.
زودتر از من جلو رفت و در شیشهای رو برام باز کرد. داخل رفتیم. دستهایی نامرئی به داغی بدنم رو در آغوش گرفت. نفسم رو آسوده خارج کردم و ماسکم رو پایین کشیدم.
جاوید با دست میزی رو نشون داد. کافیشاپ نسبتاً شلوغ بود. گویی در این مدت تمام ارتباطات قطع شده بود و حالا مردم قصد داشتن رفع دلتنگی کنن.
روی صندلی نشستم. دستهام هنوز داخل جیبهام بود. جاوید سر جاش جابهجا شد و زیپ کاپشنش رو باز کرد. قیافه و رفتارش زیادی بچگونه بود.
- چی سفارش میدی؟
- هیچی.
- تو که اهل تعارف نبودی.
- تعارف نمیکنم.
اخمی کرد و گفت:
- پس یعنی روزه داری؟
- نه.
- خب من انتخاب میکنم.
بیحوصله گفتم:
- رژیمم.
تکخندی زد و گفت:
- نوشیدنی چاقت نمیکنه.
- ولی گرسنهام میکنه.
از خالی بندیم چشمهاش گرد شد؛ اما حالت نگاهم به قدری معمولی بود که باور کنه. ناچاراً لب زد.
- لااقل یک چایی سفارش بده گرم بشی.
چشمهام رو بستم و همزمان سرم رو نا محسوس به چپ و راست تکون دادم تا جوابم رو بهش برسونم.
از اینکه همراهیش کرده بودم، پشیمون بودم. نباید وارد مکانی میشدم که هیچ کاربردی واسه من نداشت. من که جز اون مایع سرخ چیزی نمیتونستم مصرف کنم.
جاوید معذب یک فنجون چایی سفارش داد. در طی چند دقیقهای که داخل کافیشاپ بودیم، بیشتر اون گوینده بود و من فقط جوابش رو میدادم. حتی تقلایی برای تایید یا ابراز احساس در برابر صحبتهاش نمیکردم؛ اما اون همچنان با علاقه دنباله حرفهاش رو میگرفت. حرفهایی که مربوط به روزهای اون ور آبش بود و جذابیتی برای من نداشت.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳