سمبل تاریکی : قسمت پنجاه و سوم
0
4
1
126
اولین نفر شاویس وارد اتاق شد. نگاهش سرد و بیاحساس بود. خنثی و بیحالت نگاهم میکرد. نیازی به پرسیدن نبود. میدونستم چه اتفاقی افتاده.
به دنبالش اردوان، بوسه، زویا، شوکا، بهمن، تحفه، نیکان و در آخر سام وارد شدن. نگاهم از سام گرفته نمیشد. سرد و غریبهوار نگاهم میکرد یا من چنین برداشتی داشتم؟
- بهت هشدار دادم آیسان!
حرف اردوان نظرم رو جلب کرد. با اکراه از سام چشم برداشتم. رهایی نبود. کسی که ادعا داشت رفیقمه، کسی که قرار بود پیشاپیش نتیجه رو بهم برسونه.
آب دهنم رو قورت دادم. خواستم چیزی بگم که شاویس گفت:
- به خونههای اطراف هم رفتی؛ اما فقط جاوید اجازه ورود بهت رو داد.
خونههای اطراف؟ خدای من، چهقدر پلید بودن. چه خوب نقشهشون رو به اتمام رسوندن. دوباره به سام چشم دوختم. حرفی نمیزد؛ ولی میتونستم نیشخندهاش رو پشت لبهای بستهاش تصور کنم.
- بازی قشنگی بود.
چشم در چشم شاویس شدم. همزمان با حرف زدنش به سمتم اومد.
- یک قتل عام. حرفهای جلو رفتی.
تنها کاری که تونستم انجام بدم، تکون دادن سرم به چپ و راست بود. عوض قدمهای برداشته شدهاش به عقب تلو خوردم. هنوز شوکه بودم.
- ما رو گرم شهر کردی تا فرقهات رو جابهجا کنی. آفرین!
- داری اشتباه میکنی شاویس. من... من... .
شاویس آروم لب زد.
- تو چی؟
خونسرد بود. خیلی آروم.
نمیتونستم جوابی بدم. مدرکی برای حرفهام نداشتم. فعلاً باید جو رو آروم میکردم. برای بار دیگه به سام نگاه کردم. نامرد کثیف!
- من اونی که فکر میکنین نیستم. خودم پا به پاتون شهر رو گشتم. چهطور میگین که... .
انگار کسی حق نداشت بین حرفهامون بپره. شاویس با سکوتم پوزخندی زد و گفت:
- آره، مشخص بود.
اخم درهم کشید و زیر لب غرید.
- واسه همین بیتفاوت بودی چون میدونستی چیزی به دست نمیاریم. شکارت رو کرده بودی، حالا کاسبیت یک جای دیگه بود.
قدمی به عقب تلو خوردم. سرگردون و بیپناه به این و اون نگاه میکردم. در نگاه هیچ کدوم ترحم نبود.
- باید قانون اجرا شه.
به چشمهای تیره شاویس زل زدم. قانون؟ مرگ من؟ این عدالت بود؟ بر چه اساس؟ نه، نباید میذاشتم.
- منصفانه نیست.
شاویس غرید.
- مرگ آدمها انصافه؟!
فریاد زدم.
- خفه شو.
شاویس قدمی به سمتم برداشت. لرزش بدنم بالا رفت. میدونستم الآن تغییر حالت میدم. میزان نفسهام بیشتر شد. گرمای زیادی رو در اطرافم حس کردم. ناگهان بلافاصله بعد از خارش ماهیچههای کتفم سرم به عقب مایل شد و سپس با صدای پاره شدن لباسهام روی چهارپام ایستادم.
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳