سمبل تاریکی : قسمت شانزدهم
0
2
1
126
دستم رو روی تنه درختی گذاشتم و نفس تازه کردم.
صدام در سرم میچرخید. صدای نیمه دیگهام، آیسان دیگهام لب باز کرده بود. زوزه میکشید، زوزههای دردناک. میتونستم بفهمم که چهقدر درد داره. حسش میکردم، خودم رو حس میکردم. گویا بین نیمههام پیوند ایجاد شده بود، پیوندی عاطفی.
پدرم به جرم ازدواج با مادرم مرد. مادرم به جرم عشقی ممنوعه. این وسط چه چیزی شکل گرفت؟ من. یک گرگینه، یک گرگ از رده "A". حالا چه اتفاقی باید میافتاد؟ کدوم انتخاب درست بود؟
زانوهام سست شد و روی زمین افتادم. دستم هنوز روی تنه درخت بود. شقیقهام رو به دستم تکیه دادم و به افق خیره شدم.
ذهنم حرف سام رو برام مرور کرد. من خاص بودم، بیهمتا. دورگهای که گرگ بود، بین گرگ و انسان، در حالی که نه پدرم و نه مادرم گرگینه بودن. آیا ویژگیای در من وجود داشت که رنگ چشمهام سیاه مطلق شده بود؟ چه چیزی باعث شده بود درجه اول رو داشته باشم؟ در اولویت اول قرار بگیرم؟
گلوم خشک شده بود. شوک وارد شده بهم نفس تنگم کرده بود. سرم گیج میرفت و جاذبه زمین بیشتر از هر زمان دیگهای قابل لمس بود.
به پشت مایل شدم و آروم سرم رو روی زمین گذاشتم. آسمون ابری بالای سرم میچرخید. درختها سر خم کرده بودن تا بتونن حال زارم رو ببینن. زیر شاخ و برگها نفس تنگیم بیشتر شده بود.
دقایقی گذشت، شاید هم چند ساعت. آفتاب ضعیفی سعی در گرم کردنم داشت. در پشت پلکهام سرخی میدیدم. رنگ روشنش برام یادآور خون میشد.
صدای خرخری توجهام رو جلب کرد. با اکراه چشمهام رو باز کردم. سرم رو به سمت راست چرخوندم تا صاحب صدا رو ببینم. از دیدن خرسی پشمالو که قهوهای سوخته و مایل به سیاه بود و در چند قدمیم قرار داشت، وحشت کردم و سریع نشستم؛ ولی نتونستمروی پاهام بایستم و در عوض کمرم رو به تنه درخت کناریم فشردم.
خرس قدمی به طرفم برداشت. چشمهاش تیره و خشمگین بود. هیکلش زیاد بزرگ نبود؛ ولی برای من خوفناک بود.
خرس همچنان ژست شکارچیانهاش رو حفظ کرده بود؛ اما قبل از اینکه فاصله هفت متریمون رو به شش قدم برسونه، مکث کرد، گویی کسی براش نعره کشیده باشه، خشکش زده بود.
ناگهان به سمت پاهای جلوش خم شد و گوشهاش خوابید. متوجه حرکاتش نمیشدم. بیشتر حالت یک مطیع رو داشت تا شکارچی.
عقبکی از من فاصله گرفت. هنگامی که فاصلهاش بیشتر شد، قامت صاف کرد و سریع پشت بهم دور شد.
مات و مبهوت رفتنش رو نظاره کردم. دستم رو روی زمین کشیدم. خاکهای نیمه مرطوبی رو حس کردم. زمین که همون زمین چند سال پیش بود. حیوونها تغییر کرده بودن؟ چه اتفاقی افتاد؟
جدیدترین تاپیک ها:
یه سوال
shmsyfatmh032
|
۷ مرداد ۱۴۰۳