قسمت 31

جانا

نویسنده: Hasti84

+( تو از این به بعد خدمتکار این خونه ایی زیر اون پله ها یه اتاق هست اونجا زندگی میکنی معمولا مهمون داریم تمام کارهارو انجام میدی از صبح هم که بیدار میشی تمام کار هارو انجام میدی اتاق ها رو مرتب میکنی و گرد گیری میکنی ولی به هیچی دست نمیزنی )
داشت میرفت سمت پله ها که گفت( اون چادرتم در میاری خوشم نمیاد )
+(میشه خواهش کنم چادرم باشه)
_(باشه اشکال نداره)
+(ببخشید اقا)
برگشت ( بله)
+(من چند روز دیگه باید برم سرکار بیمارستان چون پرستارم مشکلی نداره؟)
_( نه فقط ساعت کاری تو بگو بهم و قبل از اینکه بری همه کارا رو انجام بده وقت هایی هم که مهمون داریم مرخصی بگیر)
+(چشم اقا)
رفت توی اتاقشو در رو بست چادرمو از سرم دراوردم و شروع کردم به کار خونه خیلی بهم ریخته بود مرتبش کردم و شام درست کردم ساعت ۸ شب بود که شام اماده بود رفتم در اتاقش و در زدم
( اقا )
در رو باز کرد اصلا نگاهش نمیکردم ( ببخشید لباس ها و وسایل من توی ماشین شماست میشه سویچ رو بدید بیارمشون؟)
از توی جبیش سویچ رو در اورد و بهم داد خواستم برم که یادم اومد نگفتم شام حاضره ( اقا شام اماده اس روی میز چیدم برید بخورید)
باشه ایی گفت و در اتاق رو بست رفتم پایین از توی ماشین لباس ها و وسایلم رو دراوردم و گذاشتم توی همون اتاق که گفته بود اتاق بزرگ و خوبی بود مرتب بود اما کمی گرد گیری لازم داشت شروع کردم به گرد گیری اتاق تا اتاقم تمیز شد ساعت ۹ بود فکر کردم شام خورده اومدم بیرون از اتاق که دیدم غذا دست نخورده روی میزه فکر کردم که غذا رو دوست نداشته رفتم در اتاقش خواستم در بزنم که صدای خر و پفش رو شنیدم اروم در رو باز کردم دیدم روی زمین پشت به من خوابیده بود در رو بستم و اومدم پایین غذارو ریختم توی قابلمه و گذاشتم توی یخچال بدون اینکه چیزی بخورم رفتم توی اتاق همون جوری بدون اینکه لباسامو عوض کنم و روسریو در بیارم خوابیدم صبح ساعت ۵ بیدارشدم صبحانه رو اماده کردم روی میز منتظر نشستم تا بیدار بشه ساعت ۶و نیم بیدار شد و اومد نشست سر میز چادرمو سر کردم ( اقا من باید برم دانشگاه برای یه سری کار صبحونتون رو خوردید هینجوری بزاریدشون زود برمیگردم) چادرم رو روی سرم مرتب کردم داشتم کفش می پوشیدم
+(صبر کن خودم میرسونمت)
_(نه مزاحمتون نمیشم خودم میرم)
+(میرسونمت وایسا)
لقمه ایی گرفت و اومد سمت من لقمه رو گرفت سمتم ( شک ندارم از دیشب تا حالا هیچی نخوردی .... بگیر اینو بخور)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.