قسمت 131

جانا

نویسنده: Hasti84

+(آی آی عروس چی میگی؟ سامان بیا ببین عروست چی میگه؟)
_(عروسه من هر چی میگه درست میگه )
+(وای مامان به خدا میتونم تا اشپزخونه برم نمیخواد زحمت بکشین اخه)
اومد کنارم نشست ( عزیز دلم این چه حرفیه هوم؟ مامانت گفته مراقبت باشم مگه میشه من مراقب مادر نوهام نباشم؟ مگه میشه مراقب زندگی امید نباشم؟)
لپ مامان رو بوسیدم ( ممنونم مامان جون)
امید پاشد و دستمو گرفت
+(پاشو عزیزم بپوش بریم پیاده روی کمی راه بریم برا بچه خوبه)
_(باشه بریم)
لباس پوشیدم و رفتیم
هوای خنکی که به صورتم میخورد خبر از اومدن فصل پاییز میداد
+(امید هوا سرد شده ها)
منو به خودش چسبوند ( اره بچه هامون قراره تو سرما بدنیا بیاد )
_(هوم نگهداری هم ازشون سخت میشه)
+(اره باید لباس های گرم زیادی براشون بخریم )
دستمو روی دهنم گذاشتم نمیدونم چی باعث شد حالت تهوع بگیرم امید که دیدم سرمو گذاشت توی گردنش تا بوشو بشنوم خودم یه دکمه بالای پیرهنشو باز کردم و تا تونستم بو کشیدم خداروشکر میکردم که بوی تن امید اینقدر باعث بهتر شدن حالم میشد
بعد از دینکه حالم بهتر شد عقب اومدم
+(خوبی؟)
_(اومم .... ممنون)
اب دهنمو قورت دادم ( امید)
+(ویار کردی؟)
_(اومم)
+(بگو برم بگیرم)
_(لواشک )
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.