قسمت 135

جانا

نویسنده: Hasti84

سوار اسانسور شدیم منو امید وسط ۴ تا گولاخ بودیم اسانسور تک طبقه ۳۰ وایساد دوتا گولاخ جلویی کنار رفتن و دم در واحد وایسادن توی اون طبقه فقط همین یه واحد بود امید کلید انداخت و وارد شد منم دنبالش رفتم یه خونه بزرگ و قشنگ بود خیلی بزرگ بود با اینکه طبقه اخر بود اما پله میخورد به سمت بالا فکر کنم اتاقا اونجا بود دنبال امید رفتم از پله ها بالا رفت و وارد سومین اتاق شد و منتظر شد منم برم تو وقتی رفتم تو در رو بست و شروع کرد به گفتن
+(از این به بعد اینجا زندگی میکنیم بدون من هیچ جا نمیری البته محافظا اجازه نمیدن خودمم همش خونم البته برای کارهام چن روز در هفته بیرون میرم وقتی هم وقت زایمانت باشه دکتر میارم اینجا و اینجا بدنیاشون میاری ...سوالی نداری؟)
_(امید من ذهنم پر سواله اول اینکه اینجا کجاست ؟دوم اون ماشین کیه؟ سوم چرا اینجوری شدی؟ چهارم محافظ چی میگه؟ .....)
+(جواب اولی خونه ما از این به بعد
دومی ماشین ما ازاین به بعد
سومی فعلا نمیتونم بگم
چهارمی فعلا نمیتونم بگم)
_(چرا؟؟؟)
اشاره ایی به شکمم کرد و گفت( به خاطر بچه هامون)
دستمو رو شکمم گذاشتم طوری که انگار پوشوندمش
_(فکر کن اینا نیستن بگو میخوام بدونم وگرنه یه کاری میکنم پشیمون شی)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.