قسمت 144

جانا

نویسنده: Hasti84

+( دلوین ....... الانم میدونم حرفایی که زدی از عصبانیت بود اما نمی خوام ناراحتت کنم میرم از این خونه تا فکر کنی ..... حق داری ناراحت باشی )
نه نه من نمیخواستم بره صداش بغض داشت اره بغض داشت
+( دلوین توروخدا به منم فکر کن اگر واقعا مثل سابق دوستم داری فکر اشتباهی نکنی امیدوارم هنوز دوسم داشته باشی)
پاشد و رفت سریع بلند شدم و رفتم بیرون داشت میرفت سمت در دویدم و بهش رسیدم و دستش رو کشیدم و برشگردوندم و یکی زدم تو گوشش
_(بیشعور من عاشقتم بعد میگی اگر دوستم داری ؟؟ اخه من اینقدر دوست دارم که حتی بغض تو صدات دیونم میکنه )
به اشکام اجازه باریدن دادم و خودمو انداختم توی بغلش اونم گریه میکرد و دستش رو نوازش وار روی کمرم میکشید
+(خوشحالم دارمت دلوین ..... تو مثل خنده ی وسط گریه شیرینی دردت بجونم)
میون اشکام لبخندی از ته ته دلم زدم
اخه تو چه کردی با دلم که لحظه ایی دوری ازت برام سنگین و عذاب اوره؟؟؟
از بغلش بیرون اومدم و دستشو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش که بشینیم روی مبل دوبه روم نشست
+(دوست دارم به کل دنیا بگی که چقدر دوسم داری)
_(حتما )
خودشو جلو کشید و در گوشم گفت ( تموم دنیام عاشقانه دوستت دارم)
گنگ نگاش کردم
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.