قسمت 122

جانا

نویسنده: Hasti84

نیلا هم کاپشن پوشید از اتاق بیرون رفتیم با دیدن مردا اون جوری شیک و جذاب سوتی کشیدم اوناهم پالتو پوشیده بودن روی کتشون اخ مرد من تو چرا اینقدر خوشگل و جذابی؟؟؟
دستمو دور بازوش حلقه کردم و راه افتادیم بعد از نیم ساعت رسیدیم همچنان دستم دور بازوی امید بود نیلا و نیلوفر هم همینطور به سمت سالن حرکت کردیم خیلی شلوغ بود صدای موزیک خیلی بالا بود و اذیتم میکرد تا وارد شدیم دوسه تا دختر اومدن سمتمون خواستن امید رو بغل کنن که اجازه نداد و گفت ( دلوین جانم همسر جذابم) و دستشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش فشار داد
اونا هم وارفتن و به سمت پیست رقص رفتن اون هوای اون جا برام ازار دهنده بود از امید خواستم بریم بیرون من و نیلاو نیلوفر رفتیم توی حیاط که یه پسره بهم نزدیک شد منم عقب عقب میرفتم که نیلا دوید و امید رو صدا زد فاصله بینمون رو با یه قدم بلند پر کرد
منم تند تند عق میرفتم پالتومو در اورده بودم و باد سرد به شدت عذاب اور بود یهو امید از راه رسید و انداختش زمین و با مشت به جونش افتاد
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.