قسمت 117

جانا

نویسنده: Hasti84

+(اَیی ببخشید ندونستم تویی)
_(خوشحال شدم که میتونی از خودت دفاع کنی)
تازه یادم افتاد که ولم کرده بود روز اولی صورتمو اون وری کردم و رفتم که دستمو کشید پرت شدم تو بغلم
+(اه اه ولم کن )
_(چرا چی شده؟؟)
+(چرا ولم کَردی رفتی ؟؟؟)
_(ببخشی به خدا کار داشتم بیمارستان ولی ببین چی برات گرفتم)
یه لباس شب ابی کاملا پوشیده که روش با سنگ کار شده بود واقعا شیک بود و یه توربان ابی کم رنگ
+(وایی چه قشنگه )
_(چون دیدم بیشتر لباسات ابی و قرمزه برات ابی گرفتم ست خودم اخه ابی بیشتر بهمون میاد)
دستی به لباس کشیدم
+(مراسمی چیزی دعوتیم؟؟)
_(اره بچه های دانشگاه یه جشن گرفتن که هممون دعوتیم )
لباس رو داخل کاورش گذاشت که گوشیش زنگ خورد بعد از اینکه قطع شد رو کرد به ما
_( بچه ها بدویین باید بریم فرودگاه نیلوفر نامزد حامد اومده )
+(ای جونم چه بی خبر )
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.