جونی نداشتم برای رسیدگی بهش اما باید مراقبش میبودم دارو هاش رو خورد تبش کاملا قطع شد داشت بهتر میشد برای اینکه ازم نگیره سرماخوردگیم رو رفتم اتاق نیلا اینا رو تخت افتاده بودم و سرفه میزدم همیشه همین طور بود وقتی سرما میخوردم با اینکه دکترم اما اصلا به خودم نمیرسیدم
در باز شد فکر کردم نیلاس بعد دیدم نه دلوینه
+(چرا اومدی ؟؟ داری خوب میشی الان از میگیری )
_(مهم نیست)
صداش خس خس داشت پتو رو دور خودم پیچوندم و نشستم روی تخت اونم سینی سوپ رو گذاشت رو تخت و رو به روم نشست دو تا اورده بود برا دوتامون
اول به من داد بعد خودش خورد
خواست بره که دستشو گرفتم
+(خوبی؟)
_(اره)
رفت بیرون چرا اینقدر سرد بعد از دوسه ساعت رفتم سمت اتاق خودمون خواستم برم تو که صدای هق هقاشو شنیدم دستم رو دستگیره خشک شد پشت در نشستم