قسمت 72

جانا

نویسنده: Hasti84

+(بده اون قیچی رو)
شوک شده بودم غرید( گفتم بده)
بدون هیچ حرفی بهش دادم قیچی رو
+(بخوای دست به موهات بزنی با من طرفی فهمیدی؟)
بازو هامو گرفته بود و محکم تکون میداد اشکام شروع به بارید کردن خودمو پرت کردم تو بغلش و هق هق میکردم ساعت ۲ نصف شب من داشتم گریه میکردم
+(چته تو؟؟ چرا اینقدر نازک نارنجی شدی؟ دقیقا مثل وقتی شدی که از رایان باردار بودی لوس و رو اعصاب نکنه حامله ایی؟؟)
دماغمو بالا کشیدم( خودت لوسی ...... فقط موهای منو میبافی شیرفهم شد؟؟)
انگشتم به حالت تهدید جلوش گرفته بودم انگشتم رو پایین اورد و زد زیر خنده قهقه میزد
_( اخه دیونه دلوین هنوز یه سالشم نشده به اون حسودی میکنی خانم کوچولو؟؟)
به حالت اخم دراز کشیدم و پشتم رو بهش کردم که دستشو قلاب کرد دروم و کشیدم سمت خودش 
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.