مامان داد زد ( چی؟؟)
+(خاموش کن اون تراکتور رو)
_(ها؟)
جارو خاموش کرد(چی میگی ؟)
+(گفتم خاموش کن اون تراکتور رو)
وقتی از بیدار بودن من خیالش راحت شد جارو رو جمع کرد و رفت بیرون( مامان فقط میخواستی منه بدبخت رو بیدار کنی؟)
+(پاشو بابا شب خواستگارات میان برو یه دوش بگیر یه لباس خوشگل هم انتخاب کن واست میخوام قورمه سبزی درست کنم خوشگل مامان)
اروم گفتم(نوچ نوچ میخواد منو خر کنه )
بعدش بلند گفتم ( چشم مادر من ...... میگم نیست بار اوله که بزور میخوای خواستگار بیاری خونه استرس دارم میشه اتی و پری بیان پیشم ؟ اخه اونا امار خواستگاریاشون بالاس)
فکری کرد و گفت باشه رفتم در اتاقو بستم و زنگ زدم اتی اروم شروع کردم حرف زدن که مامان نشنوه (سلام خوبی؟) اونم اروم جواب داد( سلام اره تو خوبی؟)
+(تو چرا یواش حرف میزنی ؟)
_(نمیدونم ..... بگو حرفتو)
+(شب میخواد برام خواستگار بیاد اون عطری که داری رو بیا)
_(نوچ نوچ از بس بوش خوبه میگی؟)
+(نه بابا خره بو گربه مرده میده اونی که خودم خریدم برات نه همونی که داداشت برا تولدت بهت کادو داد رو میگم)
_(اها باشه)
+(۵ اینجا باش)
_(باش)
گوشی رو قطع کردم و زنگ زدم پری(سلام پری خوبی؟)
+(سلام اره تو خوبی؟)
_(فدات میگم شب میخواد برام خواستگار بیاد اون شلوار سبز لنجنیه که زانوش پارس پایینشم سوخته و اون بولیز قرمزِ که پاینش انگار سگ جویده و اون شال هفت رنگ ضایع قدیمیه و اون دمپایی گاویه رو برام بیار )
+(خاک برسم میخوای بیرونش کنی با این وضع لباس پوشیدن چرا میگی بیان؟)
_(مامانم گیر داده ...... اها اون ادویه بود که گرفتی گفتی خیلی تنده اونو هم بیار )
+(یا ابولفضل .... باشه)
_(۵ اینجا باش)
قطع کردم و خیلی شاداب رفتم بیرون
جدیدترین تاپیک ها:
zahra_nasirpoor8787
|
۱۶ دی ۱۴۰۱