+(الو داش کجایی؟؟)
_(سلام خوبی دارم بچه ها رو میارم که بیایم اونجا)
+(از دارو خونه دارو بگیر برای تب و سرماخوردگی خودت میدونی دیگه فقط یه قرص هست اسمشو برات میفرستم اونم بگیر)
_(خوبه حالش؟؟؟)
گوشیو قطع کردم و دلوین رو پاشویه کردم هم میلرزید هپ داغ بود حالش خوب نبود کی اینقدر مهم شدی برام تمام وجودم؟؟؟
بچه ها اومدن حامد قرصا و دارو هارو بهم داد به زور به خوردش دادم ساعت حدود ۲ صبح بود که تبش پایین اومد به خودم اومدم دیدم لباسا هنوز تنمه با یه لباس بافت و اسلش عوضش کردم که دیدم دلوین چشماشو باز کرد
+(امید)
صداش بخاطر سرمایی که خورده بود گرفته بود با صدای دورگم جوابشو دادم( جون دلم خوبی )
+(صدام صدات)
_(اره سرماخوردیم)
+(امید گرممه )
_(تب داری فدات شم پایین اومده اما بازم تب داری استراحت کن)
چشماشو روهم گذاشت منم کنارش خوابیدم صبح بیدارشدم گلوم خس خس میکرد و حالم بد بود اما دلوین مهم تر بود