قسمت 13

جانا

نویسنده: Hasti84

بچه ها همه راضی بودن چیزی نگفتم ولی خیلی ناراحت شدم وقتی قلیون رو اورد چند دقیقه بعد ۵ تا پسر نشستن رو میز جلومون شروع کردن حرف زدن و تیکه بار ما‌ کردن اومدم حرفی بهشون بزن که از پشت سر ما چند تا پسر نسبتا محجوب جوابشونو دادن یکیشون که جلو تر از همه وایساده بود گفت( خودتون خواهر ندارید به اینا گیر میدین؟ الانم گمشین بیرون تا نگفتم بیان ببرنتون )


همشون ترسیدن و رفتن برگشتم رو به همون پسره گفتم( واقعا ما نمیخواستیم و دوست نداشتیم اینجوری بشه)


+(اگه دوست نداشتین این جور جاها اونم تنها و با این سر و وضع نمیومدین)


حرفش دلم رو شکست کاملا راست میگفت تیپ هیچ کدوممون درست و حسابی نبود


_(جمع کنین بریم)


پری در حالی که داشت قلیون میکشید دود قلیون رو بیرون داد و گفت( نشستیم حالا)


از دستش کشیدم قلیون رو و پرتش کردم روی میز کیفمو برداشتم و زدم بیرون که اتی دنبالم اومد


داشتم اسنپ میگرفتم که اتی اومد پیشم( چی شدی تو؟)


+(نشنیدی پسره چی گفت؟)


_(بابا یه زری زد ولش ما همیشه تیپمون اینه)


+(اگه مثل مادرم چادری بودم کسی جرات نداشت اینجوری باهام حرف بزنه)


_(الان مشکلت چیه؟ مشکلت حرف اون پسرِ؟بابا گوه خورد ولش کن)


پوزخندی زدم و پیاده راه افتادم تا وقتی که ماشین برسه


توی راه همش فکر کردم راست میگفت من کم از این تیکه ها نشنیده بودم اما این پسره واقعا حرفش روم تاثیر گذاشته بود باید خودمو تغییر میدادم چقدر باید حرف و تیکه این اشغالا رو بخورم؟


رسیدم خونه شام نخوردم و خوابیدم


صبح کلاس داشتم داشتم لباس میپوشیدم ترجیح دادم یه مانتو بلند تر بپوشم و مقنعه مو جلو تر بکشم شلوار بلند و گشاد تری بپوشم نه شلوار قد ۹۰ و جذب لباسمو که پوشیدم به هزار بدبختی پیدا کردم این لباسارو موهام بلند بود هرکاری میکردم جمع نمیشد اگر بالا هم میبستم سرم درد میگرفت ولش کردم بستمش بعد بافتمش ولی بازم بیرون میزد داراب که اومد تو اتاق دید درگیر موهامم گفت( باز کن موهاتو )


بدون هیچ حرفی بازشون کردم خودش اومد جلو و خیلی اروم با کش چند تا دور بستش از پایین سرم بعد جمعش کرد و یه کلیپس بهش زد مقنعه مو انداخت پایین تو ایینه که خودمو نگاه کردم خیلی خوب شده بود(اَاَاَ بلا از کجا بلدی؟)
دیدگاه کاربران  
0/2000

جدیدترین تاپیک ها:

تقویت مهارت های داستان نویسی جزئیات بیشتر اینجا کلیک کنید.